گفتوگو با امیرمهدی پوروزیری کارگردان سریال «مینو» به بهانه پخش آن از آی فیلم
سریال مینو در ژانر جنگ و محصول سال ۱۳۹۷ است. این سریال در ابتدا «آشوب» نام داشت و به «مینو» تغییر نام داد. یک قصه عاشقانه در بستر جنگ که داستان آن در ماه های منتهی به حصر خرمشهر میگذرد. در واقع قصه عاشقانهای بین یک جاسوس عراقی و یک پرستار به نام «مینو» است. قصهای که بنا به گفته کارگردانش می خواهد در دل جنگ از قصه زندگی بگوید. آخرین قسمت مجموعه تلویزیونی «مینو» شب گذشته از شبکه آیفیلم پخش شد. به این بهانه با امیر مهدی پوروزیری کارگردان این سریال به گفتوگو نشستیم که ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
*ظاهرا نام ابتدایی سریال، «آشوب» بود که بعد به «مینو» تغییر کرد. دلیل این تغییر نام چه بود؟
ساده انگارانه ترین دلیل آن این بود که یک سریال دیگری هم به این نام وجود داشت که تقریبا همزمان با این سریال در زمان خودش پخش می شد. یک دلیل دیگرش این بود که ما متوجه شدیم که با یک سریال هر شبی طرف هستیم که تصاویر و صحنه هایی از جنگ هم در آن وجود دارد و بالطبع رگه های از خشونت هم به ویژه با توجه به محتوای قصه در آن وجود دارد و قرار است خانواده ها به تماشای آن بنشینند. بنابر این سعی کردیم یک وجه از قصه سریال را که سویه عاشقانه با رگه هایی از جهان زنانه است، برجسته تر کنیم و به همین دلیل نام سریال را به مینو تغییر دادیم.
*نام مینو برای سریال به این دلیل نبود که قهرمان و شخصیت اصلی قصه یک زن باشد؟
از این منظر هم می توان به این مسئله نگاه کرد اما واقعیت این است که رضا و عماد دو سویه خیر و شر داستان ما بودند و بیشترین حجم قصه مربوط به آنها بود اما به هر حال موقعیت مینو در درام بسیار حیاتی و مهم بود بنابراین از این منظری که شما مطرح کردید هم می توان درباره عنوان سریال و نسبتش با قصه صحبت کرد.
*واقعیت این است که وقتی با قصه در کلیات آن مواجه شدم نه جزئیات، قصه و موقعیت سریال مینو مرا به یاد فیلم «روز سوم» محمد حسین لطیفی هم انداخت که در آنجا هم با یک قصه عاشقانه در بستر جنگ مواجه بودیم و علاقه یک افسر عراقی به یک معلم ایرانی. نمونه های دیگری مثل «به رنگ ارغوان» حاتمی کیا هم موقعیت مشابه ای در شرایط غیر جنگی داشته است. آیا خودتان قائل به این شباهت هستید؟
بله کاملا معتقد به این شباهت هستم، منتها این معنی کپی کاری از اثر دیگری نیست چنانکه می بینید در جزئیات، قصه با نمونه های مشابه متفاوت است. مسائله این است که این مناسبات عاطفی که در قصه مطرح شده الگوی یک رابطه عاشقانه است که ممکن است بارها و بارها در موقعیت های مشابه و متفاوت تکرار شود. بارها شاهد بودیم که در قصه و فیلم های مختلف فردی بین عشق و وظیفه می ماند و باید تصمیم بگیرد. موقعیتی به شدت جذاب و دراماتیک که هر فیلمسازی ممکن است آن را در قصه خود روایت کند. ردپای این الگو را در فیلم های جنگی بسیاری می توانید ببینید مثل یکشنبه غم انگیز. من حتی در میانه نوشتن قصه مینو، یک جایی با بچه ها صحبت کردم که نکند شبیه به روز سوم شود بنابر این سعی کردیم در پرداخت قصه و شخصیت ها به گونه ای پیش برویم که کپی از روز سوم نباشد یا این شائبه را در مخاطب ایجاد نکند. به نظر خیلی از قصه ها شبیه هم هستند این نوع روایت آن است که آنها را از هم متمایز می کند.
*آیا برجسته کردن نقش زنان در جنگ یا مناسبات عاطفی هم موجب شد تا به این مدل و الگو برسید؟ یا صرفا می خواستید در بستر یک عاشقانه جنگی به بخشی از تاریخ جنگ درباره حصر خرمشهر بپردازید؟
به نظر من عشق نماد زندگیست و جنگ به نوعی مانع زندگی کردن می شود. جنگ می آید جلوی عاشق شدن را بگیرد. جنگ می آید فرزند را از پدر و مادرش دور کند. جنگ می آید تا خانه ما را ویران کند. جنگ خیلی چیزها را از انسان می گیرد و برای همین وقتی در برابر آن مقاومت می کنید، وقتی برای حفظ و صیانت از زندگی می جنگید یک درام به وجود می آید. قصد ما این نبود که درباره نقش زنان در جنگ بگویم. ما می خواستیم که یک قصه بگوییم و قصه هم با آدم ها و نیازها و موانعی که بر سر رفع نیازهایشان هست، معنی پیدا می کند. نیاز به عشق، خانه، پدر و مادر و در نهایت نیاز به زندگی با جنگ تهدید می شود و از دست می رود و این آغاز یک درام است. ضمن اینکه جنگ دراماتیک ترین برهه تاریخ معاصر ماست که ما آن را در مستندگویی خلاصه کردیم و جوانب دیگر جنگ و مناسبات انسانی و عاطفی در آن را دست کم گرفتیم.
*در واقع شما خواستید در بستر جنگ و مخاطراتش از اهمیت زندگی بگویید؟
در واقع روایت زندگی که حالا در خطر قرار گرفته است. یا به عبارت دیگر روایت زیبایی هایی زندگی در دل جنگ است. با این نگاه که که زندگی آنقدر زیباست که به خاطر آن می جنگیم. این سلوک قهرمان های بزرگ جنگ هم بود. همه قهرمان های جنگ ما عاشق زندگی بودند. عاشق زن و بچه شان بودند. عاشق خانواده هایشان. آنقدر عاشق بودند که به خاطر حفظ آنها جلوی دشمن ایستادند و جنگیدند.
*با اینکه سریال قصه جنگی دارد اما یک جاهایی دچار افت در ریتم می شود. دلیل آن را چه می دانید؟
اتفاقا یک جاهایی ریتم کار نسبت به آثار جنگی خیلی تند است. اما یک جاهایی به فراخور قصه ریتم کندتر می شود. به این دلیل که ما با یک قصه عاشقانه هم مواجه هستیم که زندگی را بازنمایی می کند و به مکث بیشتری نیاز دارد. ضمن اینکه با یک سریال تلویزیونی رو به رو هستیم که نیاز دارد آرام تر حرکت کند تا مخاطب با آن همراه شود. در واقع در صحنه هایی که به جنگ مربوط است، ریتم تندتر است اما جاهایی که به ملودرام نزدیک می شویم با ریتم آرام تری مواجه هستیم.
*یکی از ویژگی های این کار و شاید تفاوتش با آثار جنگی، انتخاب بازیگران آن است که به نظر می رسد با کستینگ تازه ای مواجه هستیم. چطور به این انتخاب ها رسیدید؟
نه فقط در انتخاب بازیگر که حتی در قاب بندی ها و نوع روایت هم سریال خیلی شبیه به سریال های متداول تلویزیونی تولید نشده. در انتخاب بازیگر هم باز هم رویکردی متفاوت می بینم. سعی کردیم تصویر نو و تازه تری داشته باشیم و موقعیت جسورانه تری را تجربه کنیم. با بازیگرانی کار کردیم که تجربه های تئاتری داشتند و با پشتوانه قوی به میدان آمدند. ضمن اینکه می خواستم مخاطب بدون سابقه ذهنی از یک بازیگر آثار جنگی، با سریال مواجه شود. یکی از لذت بخش ترین تجربه ساخت این سریال برای من کار کردن با این بازیگران بود.
*نظر شما درباره بازپخش این سریال از شبکه آیفیلم چیست؟ و آیا از تکرار آن رضایت دارید؟
من رویکرد و عملکرد آیفیلم را عالی ارزیابی می کنم. خودم تهیه کننده «فرش قرمز ایرانی» در شبکه آیفیلم بودم. بازخوردی که از بازپخش «مینو» در آیفیلم داشتم از بازخورد پخش اول به مراتب بهتر بود. به نظرم آی فیلم به یک پختگی و هوشمندی خوبی در بازپخش سریالها رسیده و مخاطب خود و نیازهایش را به خوبی شناخته و بر مبنای آن کنداکتور خود را می چیند یا دست به انتخاب سریال می زند. در واقع آیفیلم به شکل حرفهای مخاطب را شناخته و می داند که او چه می خواهد و کدام سریال را کی پخش کند. به لطف خدا بازخوردهای خوبی از بازپخش مینو از آیفیلم دریافت کردم.
(مصاحبه کننده: سید رضا صائمی برای وبسایت آیفیلم)
بیشتر بخوانید:
امشب در آیفیلم: مواجهه دوباره مینو و رضا
/ س م